زندگی نامه شهید خلیل تختی نژاد (دلداده ای که خلیل خدا شد)

خلیل در ماه مبارک رمضان امسال در نخستین شب قدر و آن هنگام که مولای متقیان علی (ع) از ضربت شمشیر جهالت، ندای «فزت رب الکعبه» را زمزمه کرد، در آتش کفر تکفیریان سوخت و پروانه وار روحش آسمانی شد و به معبود رسید.

خلیل تختی نژاد یکی از جوان ترین مدافعان حرم حضرت زینب (س) نیز هم چون ابراهیم خلیل الله؛ پیامبری که «نشان رفاقت» گرفت، با شهادت خود «مدال خلیل اللهی» را درماه رمضان ماه بندگی و اطاعت از معبود به گردن آویخت و برای رسیدن به معبود افتخار شهادت را نصیب خود کرد.

و حالا خلیل که در سحرگاه های رمضان به خوش رویی و مهمان نوازی در مسجد حمزه و منزل پدری معروف بوده خود مهمان فرشتگانی است که شب و روز ذکر و ثنای خدا را زمزمه می کنند.

خلیل در کلام پدر هم چون ابراهیم خلیل بود که به قربانگاه دشمن رفت و تنش آتش گرفت و چون پروانه سوخت.

محمد تختی نژاد، پدر شهید خلیل تختی نژاد می گوید: دعای من هم این است که خدا این قربانی را از ما قبول کند، هیچ خواسته ای نداریم فقط از مردم می خواهیم که دعا کنند خدا قربانی من خلیل را از ما قبول کند.

حالا محله آیت الله غفاری (شهناز قدیم) رنگ و بوی دیگری به خود گرفته، این محله به بوی عطر شهیدی مزین شده که دوستی و رفاقتش زبانزد همه است. جوانی 24 ساله ای که همه از خوش‌ خویی‌ و مهربانی اش می‌گویند. می‌ گویند آنقدر، سربه زیر، شوخ طبع و مهربان بود که حتی اگر کودکی یک ساله چیزی از او می خواست، دریغ نمی ‌کرد.

مردمان این محله ماه رمضان امسال مهمان رفیق و پذیرای مهمانی بودند که سال ها رفاقت و دوستی را به آن ها هدیه داده بود. دور و اطراف این خانه پرصفا و صمیمی هنوز هم شلوغ است، خلیل برای همه مردم این محله که نه برای خیلی از مردم شهر بندرعباس نامی آشناست.

وصف خوش اخلاقی، سادگی، صمیمیت و مهربانی این خانواده بعد از شهادت خلیل بیشتر شنیده ایم، پدرش حاج محمد تختی نژاد از بازنشستگان اداره عقیدتی نیروی انتظامی است که به شغلش افتخار می کند و خدمت در این نهاد را در تربیت فرزندانش بسیار موثر می داند.

پدر شهید خلیل تختی نژاد از شخصیت پسر شهیدش به عنوان یک شخصیت هیاتی یاد می کند که از همان ابتدای ورود به جامعه روحیه فرهنگی داشته و به فرهنگ قرآنی علاقه مند بود.

می گوید: بدون مبالغه من و خلیل واقعا با هم رفیق بودیم، باهم کشتی می گرفتیم و روابط نزدیکی داشتیم.

خلیل از همان دوران ابتدایی علاقه زیادی به فراگیری قرآن از خود نشان می دهد، پدر او را در موسسه علوم قرآنی ابوتراب ساقی کوثر در کلاس های درس عباس بشیری تختی ثبت نام می کند. عشق و علاقه خلیل به قرآن تا جایی است که یکی از شاگردان ممتاز استاد بشیری می شود.

او هم چنین علاقه زیادی به هیات های عزاداری در مکتب زهرا (س) بندرعباس از خود نشان می دهد و از پدرش بارها می خواهد که برای نوحه خوانی به این هیات عزاداری برود.

پدری شهید تختی نژاد بار دیگر از فرزند شهیدش به عنوان یک فرد فعال و اجتماعی و خوش اخلاق نام می برد که به افراد شخصیت می داد و حتی با فرزندان هم محله ای و آشناییان هم کلام می شد و بازی و شوخی می کرد.

می گوید: خلیل در قدرت جذب دوستان بسیار موفق بود و حتی زمانی که شهید شد تازه فهمیدیم خلیل به خاطر اخلاق خوب و مهربان بودنش دوستان زیادی داشته است.

پدر شهید اما خدا را شکر می کند که شهادت نصیب خانواده اش شده و معتقد است با شهید شدن خلیل خانواده اش نیز بیشتر به خدا نزدیک شده اند.

وی می گوید: خلیل روحیه ولایی داشت، می گفت فرامین رهبری نباید روی زمین بماند، می گفت اگر در سوریه نجنگیم مجبوریم در همدان و تهران با تکفیری ها بجنگیم.

خلیل هر چند که عشق و علاقه اش برای رفتن به سوریه را بارها به زبان آورده بود اما نخستین بار که به سوریه می رود به خانواده از رفتنش حرفی به میان نمی آورد، می گوید یک دوره آموزشی در تهران دارم و راهی تهران می شود.

خلیل زمانی که تماس می گرفت صدایش ضعیف بود اما به پدر و مادرش می گوید من در قم یا تبریز هستم این جا آنتن نمی دهد، می گفت به من زنگ نزنید خودم تماس می گیرم. نمی خواست مادرش دل نگران باشد.

اولین بار خانواده شهید خلیل از طریق یکی از همرزمانش که ماه رمضان سال گذشته برای افطار به منزل شان می آید، از رفتن اوبه سوریه باخبر می شوند. گفت: پسرتان سوریه است، زمانی که برگشت اما خیلی خوشحال شدیم و با خلیل شوخی می کردیم نمی خواستیم به رویش بیارویم که چرا بدون خبر رفته است.

پدر شهید تختی نژاد گفت: از این که پسرم یک مدافع حرم بود، خوشحال بودم از ابتدا نیز بنده و خانوادم راضی به این رشادت بودیم و از رفتنش ممانعت نکردم، مرحله دوم خداحافظی کرد و گفت می خواهم بروم سوریه، گفتم برو حضرت زینب(س) پشت و پناهت.

اما مرحله سوم خلیل برای رفتن بسیار عجله دارد با این که زمان رفتنش نبوده اما با اصرار می خواهد خود را به منطقه برساند و از قافله جانبازی دور نماند.

زهرا هاشمی تختی، مادر خلیل می گوید: چون بیشتر دوستانش مسجد حمزه بودند، نیم ساعت قبل از اذان کنار مسجد با دوستانش گل کوچک بازی می کردند و عادت داشت بیشتر وقت ها برای سحرها و نماز صبح ها ما را هم بیدار کند.

مادر خلیل که در دلش غوغایی به پاست اما حرف هایش را با لبخند و خنده ای دلنشین ادامه داد: اولین بار قبل از این که به سوریه برود برای این که رضایت مرا را بگیرد رفتن به سوریه اش را با شوخی مطرح می کرد، می گفت بابا را هم ثبت نام می کنم دو تایی می رویم.

زهراخانم چند روز قبل از آخرین سفر خلیل به سوریه می بیند که خلیل کاغذهایی در دست دارد و درحال نوشتن است با خود فکر می کند شاید خلیل درحال نوشتن وصیت نامه باشد، بعد کاغذها را که خلیل درون میز تلویزیون می گذارد را وارسی می کند اما وقتی می بیند از وصیت نامه خبری نیست مادر این بار دلش قرص می شود. می گوید: بعد از دو دوره رفتنش این بار دلم قرص و محکم بود و هیچ وقت به شهادتش فکر نمی کردم، اما بیشتر از ما عمویش خیلی نگران بود، همیشه می پرسید خلیل زنگ نزده است؟

آخرین مرحله، خلیل در نیمه های شعبان امسال راهی سوریه می شود. این بار اما مادرش او را تا فرودگاه همراهی می کند، می گوید: خیلی برای رفتن عجله داشت و اصرار کرد که وارد سالن انتظار نشوید تا پرواز زمان ندارم، باید زود بروم.

پدر شهید خلیل به نقل از خاطرات همرزمان شهیدش ادامه می دهد: دو سه نفر از همرزمان و همکلاسی های خلیل که باهم در سوریه بودند، از خاطرات خلیل حرف های خوبی زدند که دلم قرص شد فرزندم را خوب تربیت کردم، می گوید: یکی از دوستانش در مسجد حمزه حرفی از خلیل زد که برایم عجیب و خوشحال کننده بود، می گفت: زمانی که خلیل فرمانده عملیات منطقه درعا بود، یک وسیله نظامی را از شهید خلیل سالم تحویل گرفتم ولی زمانی که تحویل دادم آسیب دیده بود شهید خلیل من را بازخواست کرد چرا این وسیله معیوب شده گفتم جنگ است، پیش می آید گفت مگر نمی دانی که این وسیله متعلق به «بیت المال» است، خلیل خطاب به همرزمش می گوید: پدرم زمانی که وارد نظام شده اولین سفارشش حفظ بیت المال بوده من هم به حفظ بیت المال حساس هستم.

پدر شهید خلیل امیدوار است که مسوولان این کشور نیز هم چون جوانان رزمنده به حفظ بیت المال این کشور مقید و حساس باشند و آن را شکر نعمت می داند.

پدر خلیل که خودش هم آرزوی شهادت دارد، می گوید: از خدا می خواهم که مرگ من هم مثل خلیل به شهادت ختم شود.

او به عنوان پدر شهید مدافع حرم تقاضا دارد که جوانان همسن خلیل نیز پیرو منویات رهبرفرزانه انقلاب باشند تا بتوانیم کشوری پویا و باامنیت کامل داشته باشیم. شهید خلیل تختی نژاد سومین فرزند خانواده محمد تختی نژاد 10 مرداد سال 72 در محله آیت الله غفاری بندرعباس(شهنازقدیم) به دنیا آمد و در محله کمربندی بزرگ شد تا به سن 24 سالگی رسید.

شهید خلیل وقتی یکساله بود به دلیل شغل پدرش که نظامی نیروی انتظامی بود به همراه خانواده به کردستان می روند و تا سال 74 در این استان زندگی را سپری می کند.

او تا پنجم دبستان را در مدرسه بلال درس خواند و مقطع راهنمایی را در محله سه راه برق در مدرسه امیرکبیر گذراند. دبیرستان تا پیش دانشگاهی را در رشته تجربی در مدرسه شهید ذاکری بندرعباس ادامه داد و بعد از آن وارد دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع) شد.

شهید تختی نژاد مقطعی را در شهرستان های خمیر و قشم خدمت می کرد.

وی یکی از جوان ‌ترین شهیدان مدافع حرم حضرت زینب(س) است که در سه مرحله به سوریه رفت عازم و آخرین مرحله ماه شعبان امسال راهی سوریه شد و درحالی که 24 ساله بود، 14 خرداد همزمان با 19 ماه مبارک رمضان رمضان در نبرد با تروریست ‌های تکفیری در منطقه درعا در سوریه به شهادت رسید.

خلیل تختی نژاد دومین شهید مدافع حرم از استان هرمزگان و فرمانده عملیاتی، در منطقه درعا سوریه به شهادت رسید.

با شهادت خلیل تختی نژاد در سوریه، تعداد شهیدان مدافع حرم از استان هرمزگان به 2 نفر رسید.

شهید عبدالحمید سالاری فرزند حمزه از اهالی روستای سردر سیرمند از توابع شهرستان حاجی آباد به عنوان اولین شهید مدافع حرم از هرمزگان نیز 12 آذر سال 94 در سوریه به شهادت رسید.